گزارش برگزاری پیشنشست همایش فلسفه برای کودکان در دانشگاه شیراز
13 آبان 1403
این پیشنشست با عنوان «فلسفه برای کودکان به دانشگاه میرود!» در قالب گفتوگویی پیرامون فرصتها و چالشهای رشتۀ آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان در مقطع کارشناسی ارشد، با حضور و سخنرانی دکتر بابک شمشیری (دانشگاه شیراز)، دکتر امین ایزدپناه (دانشگاه شیراز)، دکتر سعید ناجی (پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی)، دکتر روحالله کریمی (پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی)، دکتر مسعود صفاییمقدم (دانشگاه شهید چمران اهواز)، دکتر منصور مرعشی (دانشگاه شهید چمران اهواز)، دکتر رمضان برخورداری (دانشگاه خوارزمی) و دکتر افضلالسادات حسینی (دانشگاه تهران) و دبیری مهسا پوستفروشفرد (کاندیدای دکتری فلسفۀ تعلیموتربیت) به انجام رسید.
نشست با خوشآمدگویی، طرح موضوع و پرسش سه سؤال توسط دبیر جلسه از سخنرانان مدعو آغاز شد:
- ماجرای واردشدن فبک (فلسفه برای / با کودکان) بهعنوان یک رشتۀ تحصیلی به دانشگاهها و مؤسسات آموزشعالی کشور در مقطع کارشناسی ارشد و همچنین طراحی برنامه، سرفصلها و واحدهای درسی آن چه بود؟
- بهنظر شما چه فرصتها و چالشهایی در مسیر دانشگاهی شدن فبک وجود دارد؟ سهم کدامیک در این مسیر بیشتر از دیگری است؟
- شما چه پیشنهادهایی در خصوص رفع چالشها و افزایش فرصتهای این رشتۀ تحصیلی دارید؟
بهعنوان اوّلین سخنران، دکتر بابک شمشیری از دانشگاه شیراز به ارائۀ دیدگاههایش پرداخت:
«یادی میکنم از دکتر خسرونژاد که کلید آغاز این مسیر را همراه سهم ناچیز بنده زدند. دکتر خسرونژاد در حوزههای ادبیات کودک، مطالعات کودک، فلسفۀ کودکی و فبک پژوهش و تدریس انجام میدادند و به دلیل مرجعیت علمیشان، دانشجوها بالأخص از رشتۀ تاریخ و فلسفۀ تعلیموتربیت با اشتیاق از دیدگاهها و آموزههایشان بهره میبردند. در نیمۀ دوم دهۀ هشتاد، به ایشان پیشنهاد کردم که فبک را بهعنوان رشتهای در مقطع کارشناسی ارشد وارد دانشگاه کنیم. پژوهشم را در میان تجربیات جهانی شروع کردم و به ندرت دانشگاهی را در سطح بینالملل یافتم که فبک را به در قالب رشتۀ تحصیلی تعریف کرده باشد و بیشتر مراکز کاربردی در قالب کارگاههای پرورش مربی و تسهیلگر این حوزه را گسترش میدادند. نهایتا به این نتیجه رسیدیم که این حیطه را دانشگاهی کنیم. مشاهده کردیم که به مرور در ایران هم با برگزاری دورههای کاربردی و عملیاتی مختلف به این حوزه اقبال نشان داده میشود، درحالی که از لحاظ منابع و مآخذ نظری فضای خالیای نسبت به آن وجود دارد. در نبود پشتوانۀ نظری، ممکن است مسیر عملی منحرف شده، سلایق شخصی غالب شود و بنیۀ عملی از لحاظ پویایی ضعف پیدا کند. بنابراین ما برنامۀ درسی علمی-پژوهشی را برای این رشته طرحریزی کردیم. با طی شدن یک مسیر دهساله در وزارتخانهها و سازمانهای مربوطه، در سال 1397 این برنامۀ درسی دانشگاهی مصوب شد. به قول دکتر خسرونژاد، طنز تلخ ماجرا اینجاست که پس از آن مسیر طولانی بروکراتیک بالادستی هم اینبار خود دانشگاه شیراز بود که مانع تأسیس به موقع رشته شد تا نهایتا در سال 1400 این فرآیند به سرانجام برسد و الان سومین سالی باشد که این رشتۀ تحصیلی در مقطع کارشناسی ارشد پذیرای دانشجویان است. در این سهسال، ما به ظرفیتها، قوتها، ضعفها و نواقص برنامه آگاهی پیدا کردیم. اگر بخواهم مقایسهای بین برنامۀ اجرایی در دانشگاه شیراز و برنامۀ دانشگاه خوارزمی که دکتر یحیی قائدی بسیار برایش زحمت کشیدند انجام دهم باید بگویم که در آنجا همچنان رشته بسیار بعد کاربردی و عملی دارد و چنین مینماید که رسالتش مهارتافزایی عملی است، درحالی که نیت ما ساختن پشتوانۀ مطالعاتی و نظری در دانشگاه بوده، هست و خواهد بود. چرا که درصورت تمایل به وجود پویایی و خلاقیت در عرصۀ عملی و کاربردی فبک، ما نیازمند داشتن نگاه پوپری به مبانی نظری و آکادمیک این حوزه هستیم. بنابراین اکنون بازنگری در برنامۀ درسی این رشته یک ضرورت است. بروز آن ابطالپذیری علمی مدنظر پوپر در این شیوۀ صرفا کاربردی فعلی میسر نیست.»
سپس نوبت به دکتر مسعود صفاییمقدم از دانشگاه شهید چمران اهواز رسید:
«ناگزیرم بابت بیان نظر خودم دربارۀ p4c (فبک) تاریخچهای طرح کنم. دغدغۀ لیپمن این نبود که دانشجویان و جوانان دانش مناسب برای استدلال کردن را ندارند، بلکه تأکید او روی فلسفیدن و عملکرد استدلالی آنها بود. تفاوت میان علم و معرفت آن چیزی است که مدنظر لیپمن بود. در آموزشوپرورش، ما علم میآموزیم و تعلیم انجام میدهیم نه معرفت. معرفت حاصل عمل است. این برنامه میگوید که لازم نیست شما بدانید افلاطون و سقراط چه گفتند، بلکه باید فرصتهایی را برای فلسفیدن به سبک آنان مهیا کنید. یادم است که وقتی سال 1376 آقای خاتمی به ریاستجمهوری رسید و مفاهیم گفتوگو، تفکر و توسعه را طرح کرد، نامهای برایشان نوشتم و گفتم که از همین طریق p4c باید با ایجاد فرصت برای توسعۀ فکری کودکان این امور را محقق کرد. ایشان نامه را دادند به دکتر حسین مظفر که وزیر آموزشوپرورش بود و موضوع تا اواخر دورۀ ریاستجمهوری آقای احمدینژاد هم طول کشید و نهایتا در قالب برنامۀ درسی تفکر و سبک زندگی پایۀ هفتم دورۀ اوّل دبیرستان، ظهور پیدا کرد. امّا برای چنین مادۀ درسیای نه تسهیلگرش را پرورش داده بودند و نه هیچکدام از لوازم دیگرش. حالا هم میشنویم که مدارس از ساعت مقرر هفتگی این درس بهعنوان کلاسهای جبرانی دروسی مانند ریاضی و علوم که تصور میکنند مهمتر است استفاده میکنند. من معتقدم کسانی که وارد کارشناسی ارشد فبک میشوند نیاز دارند انواع تفکر را تمرین کنند و بهطور کامل و از پیش، لذت عمیق فلسفیدن را تجربه کرده باشند یا پس از ورودشان به این رشته، مبدل به انسانهایی کاملا نقاد و استدلالی شوند. بنابراین من در این زمینه کسانی که دانشجویان را کاملا درگیر تجربۀ فلسفیدن میکنند، تحسین میکنم. بنابراین هرچند که تئوری قلب هر برنامهای است، امّا این برنامه کاربردی است نه نظری و باید فرصتهای عملی عمیقی را برای اجرایش مهیا کرد.»
در ادامه، نشست با سخنان دکتر منصور مرعشی، همکار ایشان از همان دانشگاه پی گرفته شد:
«من برای اوّلینبار در اواخر دهۀ هفتاد و به پیشنهاد دکتر مسعود صفاییمقدم برای پژوهش با این موضوع آشنا شدم. آن موقع آقای ناجی در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی و آقای اصغری در بنیاد حکمت اسلامی صدرا مشغول بودند. سال 1381 یا ۸۲ بود که در سفری به تهران دکتر ناجی را در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی ملاقات کردم و ایشان خیلی از دغدغهمندی ما نسبت به این موضوعات خوشحال شدند. سال 1383 درسی را به برنامۀ درسی علومتربیتی افزودیم بهنام آموزش تفکر برای کودکان و نوجوانان. سال 1387 بنا شد که از طریق دانشگاه علامه طباطبایی اصلاحاتی در برنامۀ درسی علومتربیتی صورت بگیرد. ما این درس را ارائه کردیم، به تصویب رسید و از آن سال به برنامۀ درسی علومتربیتی وارد شد. ما در سال 1396 درخواست افزودن رشته را ارائه کردیم و در سال 1397 با درخواستمان موافقت شد. اوّلین گروه از دانشجویان این رشته در سال 1398 وارد دانشگاه چمران شدند. بنابراین اوّلین دانشگاه، چمران است. تا سال 1400 کلاسها بابت کرونا مجازی بود. در این ششسال، حدود سینفر دانشجو داشتیم. تصورم این بود که دانشجویان آگاهانه و با اشتیاق این رشته را انتخاب میکنند. اوّلین ورودی ما پنج نفر بودند. ازشان پرسیدم چهقدر با این برنامه آشنا هستید؟ گفتند نمیشناسیم. در کنار فلسفۀ تعلیموتربیت، مدیریت آموزشی و باقی رشتهها این را هم انتخاب کردیم و قبول شدیم. این موضوع برای من تعجببرانگیز بود و متأسفانه به همین منوال هم تابهحال طی شده است. اکثر دانشجویان هم معلم بودند و برای مدارک بالاتر و ارتقای شغلی وارد دانشگاه میشدند. بنابراین من و همکارانم در قالب دروس رشته، در دو ترم اوّل، از اساس برنامه را برای دانشجویان معرفی میکردیم. برخی علاقهمند میشدند و برخی نه. برای اینکه تمام این موارد حاصلی داشته باشد، باید در کنار مباحث نظری دانشگاه، کارگاهها و دورههای بیرونی را هم بگذرانند تا با برنامۀ فبک خو بگیرند و بدانند کجا هستند و چرا هستند و چه میخواهند. من هم موافق بازنگری در برنامۀ درسی فبک هستم، مثلا کارورزی اختیاری است و باید اجباری شود ولی آموزشوپرورش همکاری نمیکند. البته ما در دانشگاه چمران تلاش کردیم که کارورزی را الزامی کنیم. همچنین باید منابعی که قدیمی شدند تعویض گردد. جای همکاران ما در پژوهشگاه برای این تحولات خالی است و باید از ظرفیت آنها استفاده کرد و در کنارمان باشند.»
سپس نوبت به دکتر افضلالسادات حسینی از دانشگاه تهران رسید:
«اردیبهشتماه امسال در همایش ادبیات کودک مهمان عزیزان دانشگاه شیراز بودیم و بسیار همایش خوبی بود. یکی از موضوعات مهم درنظر من که حاصل پژوهشهایی تطبیقی میان دانشگاههای ایالات متحدۀ آمریکا و ایران در حوزۀ فبک است، لزوم همت گماردن به تألیف منابع و مآخذ تازه است. این نشستها و پیشنشستها را باید به فال نیک گرفت. دیگر نکتۀ مورد دغدغه در دانشگاههای ایالات متحده، آمادهسازی معلمان برای برنامۀ فبک است که در دانشگاههای فرهنگیان ما توجهی به این مهم نمیشود. این امر از طریق راهاندازی مقاطع کارشناسی ارشد در سال 1983 و دکتری در سال ۱۹۹۵ در چند دانشگاه ایالات متحده صورت پذیرفت. فبک در جامعۀ ایران مخدوش شده است. علتش هم مورد استقبال بودن و درعینحال بیقاعدگی آن است. هرکسی با یک دورۀ کوتاه یا بلندی که دیده است فکر کرده میتواند نقش تسهیلگر یا نظریهپرداز را ارائه کند. سال 96-1395 بود که تصمیم گرفتیم این رشته را به دانشگاه تهران بیاوریم. با خودمان گفتیم حالا که استقبال اجتماعی موجود است چرا ما به صورت آکادمیک واردش نشویم؟ علیرغم تمام چالشها، رشته تصویب شد. دورۀ مدیریت من بر دانشکده تمام شد و نفر بعد از من که اعتقادی هم به این موضوع نداشت، فرآیند تأسیس رشته و جذب دانشجو را متوقف کرد. تا بالأخره دوسال پیش موضوع مجددا طرح شد و اینبار هیچ مخالفی نداشت. مهر امسال اوّلین گروه از دانشجویان وارد مقطع کارشناسی ارشد این رشته میشوند. در مدارس ما متأسفانه هیچ فرصتی برای فلسفیدن، استدلال ورزی و تفکر خلاق وجود ندارد. بنابراین من این مباحث را به دورترین نقاط کشور بردهام و دیدهام که علیرغم تمام موانع و کمبودهای موجود، معلمین حتی با گذراندن یک دورۀ کوتاهمدت، بسیار تغییر پیدا کردهاند. به عقیدۀ من، ما نه آموزش داریم و نه پرورش. رییسجمهورمان آقای پزشکیان از عدالت آموزشی حرف میزند درحالی که من میپرسم اصلا کدام آموزش؟ کدام پرورش که بخواهد عدالت داخلش قابل طرح باشد؟ در چنین شرایطی فبک میتواند زمینهساز تحولات عمیقی در زمینههای فکرورزی و خلاقیت برای دانشآموزان باشد. من اصلا با اینکه ساعت مشخصی تحت عنوان تفکر یا خلاقیت در مدارس اجراء شود موافق نیستم، بلکه باید فبک در مواد درسی جاری شود و به دل آنها برود. این همایش ملّی دانشگاه بیرجند و پیشهمایشهای مربوط به آن میتوانند نقاط عطفی باشند برای این جامعۀ پر از مسئله و نیازمند به بحث تفکر و فلسفیدن و تفکرمحوری. بسیاری از این کجفهمیها، تعصبات و تنگنظریها، بابت نبود روح تحلیل، استدلال، فکرورزی و خلاقیت در برنامههای درسی از پیشدبستان تا مقطع دکتری است. باید دستبهدست هم بدهیم تا از ماحصل حضور این رشته در دانشگاه به سیستم آموزشی تزریق کنیم و جامعه را متحول سازیم.»
پس از ایشان، مدعوین از پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی، به پیشقدمی دکتر سعید ناجی سخن گفتند:
«از دانشگاه بیرجند، دانشگاه شیراز و بهویژه خانم پوستفروش تشکر میکنم بابت تشکیل این همایش و این پیشنشستها که بسیار کمککننده هستند. این دورهم جمعشدنها موجب ایجاد اتفاقنظر روی سرفصلها و فشار آوردن به آموزشعالی برای تغییرشان است. زمانی که دکتر گلشنی در پژوهشگاه بود، بین سالهای 1387 تا 89 برای دکتری فبک اقدام کردیم و در سال 1391 مصوب پژوهشگاه شد که این رشته را تأسیس کنیم و همان سال برنامۀ درسی آماده شد و فرستادیم به شؤرای عالی انقلاب فرهنگی؛ آنها هم با این برنامه و سرفصلها که توسط آقای دکتر کریمی، خانم دکتر هدایتی و خودم طراحی شد موافقت کردند. بنابراین بهنظرم خوب است که تمام دانشگاهها با همکاری هم برای اصلاح این سرفصلها و برنامۀ درسی تلاش کنند و ما هم از جانب پژوهشگاه همراه این حرکت خواهیم بود تا بازنگریای در اصل برنامۀ درسی و همچنین نحوۀ گزینش دانشجویان ورودی داشته باشیم. از دکتر کریمی میخواهم که از همین نقطه بحث را ادامه دهند و به این بپردازند که چه تغییراتی میتوان و باید در این خصوص اعمال کرد.»
سپس دکتر روحالله کریمی در امتداد سخنان همکارش به ارائۀ دیدگاههای خود پرداخت:
«آقای دکتر ناجی فرمودند که ما یک برنامۀ درسی برای فبک نوشتیم، یکی دوبار چکشکاریاش کردیم و زمان زیادی را صرف تطبیق دادن آن با برنامههای درسی مشابهش در دنیا کردیم. همان موقع، ما زمزمههایی را میشنیدیم از آغاز مسیر طراحی این برنامه در دانشگاههای چمران، شیراز، خوارزمی و اصفهان. نهایتا امّا برنامه و سرفصلهایی که در شؤرای عالی انقلاب فرهنگی و وزارتخانه تصویب شد، خیلی متأثر از طراحی دانشگاه خوارزمی بود. همانطور که خانم دکتر حسینی هم در مباحث تطبیقیشان اشاره کردند، در ایران به فبک بهعنوان یک شیء آسمانی که ناگهان نازل شده است نگاه میکنیم، به تاریخچۀ آن توجه نمیکنیم و آنقدر پر و بالش میدهیم و غیرقابل تغییر تصویرش میکنیم که خود صاحبان اصلیاش هم تعجب میکنند. اینطور نیست که فبک تنها برنامه برای پرورش تفکر در دنیا باشد. بزرگترین اشکال که در دانشگاهی شدن این رشته در ایران وجود دارد همین پافشاری بر قرائت لیپمن از فبک بهعنوان تنها مسیر پرورش تفکر انسانهاست. این یک نگاه بسیار حداقلی است که پروژۀ بسیار بزرگ فکرپروری را به یک نگاه لیپمنی تقلیل داده است. این از عدم آگاهی مؤسسین سرفصلهای موجود در کشور ما نسبت به تحولات جهانی در برنامههای فکرپروری است. همچنین میخواهم بهعنوان سنتز گفتوگوی ضمنی دکتر شمشیری و دکتر صفاییمقدم این را عرض کنم که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم دانشجویی که میخواهد کار نظری دربارۀ فبک انجام دهد، خودش تجربۀ تسهیلگری نداشته باشد و در عینحال گنجاندن هردو بعد نظری و عملی در برنامۀ درسی کار دشواری است. امّا من در کتاب تازهتألیفم تحتعنوان «دانشگاه کندوکاومحور» اینطور پیشنهاد دادهام که شیوۀ کلاسداری در مقطع کارشناسی ارشد را به سبک حلقههای کندوکاومحور تغییر دهیم و آنگاه از این طریق مباحث نظری را ارائه کنیم. این میتواند باعث و بانی اشاعۀ شیوههای فبک در باقی رشتههای علومانسانی نیز باشد.»
در ادامه، دکتر رمضان برخورداری از دانشگاه خوارزمی مباحثش را طرح کرد:
«خوب بود که دکتر قائدی در این پیشنشست شرکت میکردند تا در گفتوگو حاضر باشند ولی امکان شرکت نداشتند. هنگامی که مسیر دانشگاهی این برنامه را آغاز کردیم، دیدیم که سرفصلها اهداف مدنظر را برآورده نمیکنند و بنابراین ما در دانشگاه خوارزمی امتداد آن را متوقف کردیم. نام این رشته نیز درحال حاضر آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان است، چیزی که تصور میکنم حتی برای دوستان هم غریبه است چرا که چنین عنوانش نکردند. همان بهتر بود که نامش را میگذاشتند برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان با رویکرد لیپمن. ما به لحاظ مفهومی و نظری هم با این برنامه مسئله داریم و چه خوب بود اگر که این گفتوگوها حول مسائلمان زودتر صورت میگرفت. ما هنوز از لفظ تسهیلگر استفاده میکنیم درحالی که بر سر پیشفرضهایش بحث وجود دارد. من با مطالعاتی که داشتهام تا به الان قانع نشدهام که چیزی به نام برنامۀ فلسفه برای کودکان در دانشگاه داشته باشیم. نیات این برنامه میتواند ذیل برنامۀ پرورش تفکر تعریف شود که خود آن میتواند یکی از شاخههای تعلیموتربیت باشد. ما در درون فبک روش کندوکاو داریم امّا دربارۀ خود فبک چنین چیزی نداشتهایم. نیامدهایم تا دربارۀ این برنامه کندوکاو کنیم و ببینیم مستلزم چه چیزهایی است. بهنظر من خوب است که خیلی هم عجلهای برای بردن فبک به دانشگاه نداشته باشیم و ابتداء تأملاتمان را راجعبه نفس و اصل برنامه باهم به اشتراک و بحث بگذاریم و بعد ببینیم که چه چیزی برای ورودش به دانشگاه پرفایدهتر است. درواقع از اساس دربارۀ ضرورت وجود این رشته در دانشگاه اختلافنظرهای جدی وجود دارد. بله، اکنون دیگر معیشت بسیاری از افراد به گردش چرخ این برنامه گره خورده است که موضوع مهمی است امّا بر این اساس نمیتوان چیزی را وارد دانشگاه کرد یا از آن خارج نمود.»
آنگاه دکتر بابک شمشیری نکات تکمیلیاش را بیان کرد:
«این اصطلاح آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان دقیقا پیشنهاد خاص خود بنده بود. قصدم از این نام هم این بود که به دورۀ خاص خردسالی، کودکی و ابتدایی محدود نشود و کار علمی و کاربردی برای باقی دورهها هم صورت بگیرد و مفهومی عامتر را شامل شود. دربارۀ برنامه امّا باید بگویم که برنامۀ ما با دانشگاه خوارزمی متفاوت بود ولی زمانی که به وزارتخانه رفتیم، به ما گفتند که باید خودتان با همدیگر کنار بیایید و اگر بخواهید هرکدام روی برنامۀ خود اصرار کنید، امکان تحققش ازبین میرود. من به شیراز برگشتم و این را به دکتر خسرونژاد گفتم و ایشان نظرشان این بود که بهتر است رشته تصویب و تأسیس شود و بعد از آن به سمت رفع نواقص حرکت کنیم. همچنین به این دلیل که دکتر نوهابراهیم همزمان با ریاست دفتر گسترش آموزش عالی وزارت علوم، همکار دکتر قائدی در دانشگاه خوارزمی هم بودند و روند تصویب برنامههای تازه باید زیر نظر نهاد تحت ریاست ایشان انجام میشد، ما ملاحظه کردیم و برای حذف نشدن از فرآیند شکل گرفتن رشته، کوتاه آمدیم. و اتفاقا واردکردن آموزش فلسفه به کودکان به دانشگاه دقیقا به نیت خودبازبینی و خوداصلاحگری و بازنگریهای نظری-عملی مداوم در طی پژوهشها و گسترش مرزها و نقد خود بود. میخواستیم این حوزه مولّد باشد، نه اینکه به یک شیوۀ ثابت مثلا لیپمنی تبدیل شود. اتفاقا نگرانی من این است که اگر این رشته مبنای آکادمیک پیدا نکند و صرفا بازاری باشد، برعکس شیوۀ سقراطی، به شکل سوفسطایی اجراء شود.»
و در انتهاء، دکتر امین ایزدپناه از دانشگاه شیراز به طرح ایدههای خود و جمعبندی مباحث مطروحه پرداخت:
در ابتداء میخواهم یکی دو مورد را دربارۀ تجربۀ سهسالۀ خودمان در دانشگاه شیراز از اجرای دورۀ کارشناسی ارشد آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان -که از این به بعد گاهی به اختصار آفبَک ذکر میکنم- به صحبتهای آقای دکتر شمشیری اضافه کنم. در دانشگاه شیراز برخلاف دیگر دانشگاهها، تعداد واحدهایی که دانشجوی کارشناسی ارشد میگذراند به دو دلیل کمتر است: اوّل آنکه قاعدۀ دانشگاه شیراز در مقطع ارشد گذراندن 22واحد بدون احتساب پیشنیاز یا دروس جبرانی است و همچنین پایاننامه در این مقطع تحصیلی 6واحد است؛ درحالیکه در عموم مؤسسات آموزش عالی کشور، این میزان معادل 4واحد است. این به معنای تاکید بیشتر بر ماهیت پژوهشمحورانۀ دورۀ کارشناسی ارشد در دانشگاه شیراز است. طبیعتاً همین رویکرد پژوهشمحور درمورد رشتۀ آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان -در کنار کوشش برای تربیت و توانمندسازی تسهیلگران فبک- صدق میکند. بنابراین یکی از عوامل اثرگذار بر رویکرد ما نسبت به آفبک، ساختار برنامۀ درسی دورۀ ارشد دانشگاه شیراز است. عامل مؤثر دیگر این است که آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان بهعنوان یک رشتۀ مستقل تعریف نشده و گرایشی از رشتۀ تاریخ و فلسفۀ تعلیموتربیت یا تاریخ و فلسفۀ آموزش و پروش به حساب میآید. وقتی این دوره با عنوان گرایش تعریف میشود بخش قابل توجهی از واحدهای درسی به صورت مشترک با شاخۀ اصلی ارائه میشوند. اگرچه این دروس بی ارتباط با آفبک نیستند اما به هرحال بخشها موظف به رعایت این مسئله هستند و آن انعطافی که مدنظر دوستان در تعریف برنامۀ درسی است، دستکم از این منظر وجود ندارد.
دربارۀ برنامۀ درسی رشته هم دوستان بهطور تفصیلی راجعبه تاریخچۀ کشوقوسها و چگونگی شکل گیریاش بحث کردند، منتهی من میخواهم دربارۀ چیزی که اکنون موجود داریم حرف بزنم یعنی برنامۀ درسی مصوب سال 1395. در آن برنامه، تعدادی واحد مشترک با رشتۀ تاریخ و فلسفۀ تعلیموتربیت، تعدادی واحد تخصصی و تعدادی واحد اختیاری درنظر گرفته شده است. اکنون همکاران در دانشگاه خوارزمی ترجیح دادهاند فعلاً در این رشته دانشجو نپذیرند و دانشگاه چمران و دانشگاه شیراز هم با رویکردهای خودشان دوره را پیش میبرند؛ تقریباً همۀ ما بر ماهیت لیپمنی برنامه واقف هستیم و به آن نقد داریم و برای اعمال نقد خود مسیرهای متفاوتی را در پیش گرفتهایم. مثلا ما در دانشگاه شیراز به ماهیت لیپمنی سرفصلهای دروس این رشته پایبند نبودیم و با انعطافپذیری آن را در ریل دیگری قرار دادیم. چون سالها برای تأسیس و تصویب رشته تلاش کردیم، نهایتاً پذیرش دانشجو طی این سه سال انجام شده و به این مسیر متعهدیم، منتها با انعطافپذیری محتوا را به شکلی که متناسب با دیدگاههای نظری و عملی آفبک در جهان باشد تغییر میدهیم. مثلا در درس «برنامۀ درسی فلسفه برای کودکان 2» که شخص من ارائه میکنم، از کتابهای تصویری و انیمیشن بهعنوان محتوای کندوکاو فلسفی بهره میگیرم که مشخص است اصلا با رویکرد کلی لیپمن همخوانی ندارد. همچنین عمدۀ کلاسهایم را هم به صورت حلقۀ کندوکاو فلسفی پیش میبرم. دیگر همکارانم نیز همین رویکرد را دنبال میکنند که نشان میدهد نظر و عمل را در دانشگاه شیراز در کنار هم دنبال میکنیم.
در خصوص توانمندی دانشجویانی که به دوره وارد میشوند هم نکتهای عرض کنم. همانطور که دیگر دوستان گفتند، دانشجویان ورودی دوره از لحاظ علمی قوی نیستند، و فکر نمیکنم این موضوع تنها محدود به رشتۀ مورد بحث باشد، بلکه یک وضعیت عمومی در آموزش عالی است که به تدریج دانشجویان از کیفیت پایینتری طی زمان برخوردار بودهاند. خیلی از دانشجویان دوره، فلسفه نمیدانند و بسیاری نیز اساسا در مهارتهای تفکر و اندیشه ورزی مسئله دارند که تقویت و بهبود همین مهارتها طی دوره و در قالب کلاسها و برنامههای درسی زمانبر است. نکتهای را آقای دکتر ناجی اشاره کردند که برای جذب دانشجویان در این رشته، ملاکهای گزینشی مجزایی از کنکور درنظر بگیریم ولی این امر غیرممکن است چرا که سازوکار جذب دانشجو در اختیار دانشگاهها نیست. مسیر اصلی کنکور است و دانشگاهها هم تابع این مسیر هستند. البته از دو طریق جذب دانشجو با عنوان استعداد درخشان و یا جذب دانشجو به صورت استادمحور میتوان کمی شکل منعطفتری برای گزینش دانشجو داشت ولی میزان اثر و ظرفیت تحقق ایدۀ طرح شده، یعنی جذب دانشجو با ملاک و معیارهایی جدا از مسیر آزمون کارشناسی ارشد سازمان سنجش فعلا ممکن نیست. بنابراین با واقعیتهایی روبهروایم که بخشی از آنها مربوط به سازمان بروکراتیک آموزش عالی در کشور است و بخش دیگر مربوط به نوع مواجهۀ دانشگاهها و بخشهای مربوطه با برنامۀ درسی موجود است. رویارویی ما در دانشگاه شیراز یک مواجهه از جنس افرادی است که در بخش مبانی تعلیموتربیت حضور دارند. درواقع ما در اینجا با اتکاء به همدلی موجود و گفتوگو بر سر مسائل مختلف تلاش کردهایم چالشها را تا جای ممکن برطرف کنیم و از این طریق با نگاهی عمل گرایانه دوره را پی گرفتهایم.
مسئلۀ بعدی راجعبه بازنگری در برنامۀ درسی و سرفصلهای رشته است که در گفتوگوها مغفول ماند. هرکدام از دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی که دورۀ آفبک را ارائه میکنند، به نوعی صاحب نظر و دارای ایدههای خودشان هستند که این موضوع سبب شده همگرایی و اتفاق نظر در بازطراحی برنامۀ درسی نشدنی بهنظر آید. کما اینکه برنامۀ درسی نسبتاً جدید دورۀ دکتری رشتۀ فلسفۀ تعلیموتربیت نیز مصوب دانشگاه تهران است که سپس در وزارتعلوم هم به تصویب رسید و به دیگردانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی ابلاغ شده است. بنابراین درواقع رسیدن به اجماع برای یک برنامۀ درسی مشترک دشوار است امّا جای فکر و تبادل نظر دارد و دستکم میتوان جلوی تکرار مجدد رخدادی که برای همین برنامۀ درسی موجود افتاده و دوستان نیز به آن انتقاد و اعتراض دارند را گرفت. میتوان با طراحی برنامهای که دربردارندۀ واحدهای درسی متنوع -به خصوص در مورد دروسی که عنوان اختیاری دارند- از رویکردهای متفاوت به جامعیتی نسبی و ایجاد دستی باز برای سلایق مختلف در ارائه و اجرای برنامۀ درسی در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی پیشگام آفبک برسیم. ما همراه با دانشگاه خوارزمی بیش از یکسال است که بازنگری دوره را آغاز کردهایم و دانشگاه شیراز سهم خودش را در این کار ایفاء کرده است؛ دانشگاه خوارزمی هم بخش عمدۀ سهمش را به انجام رسانده گرچه هنوز کل کار بازنگری به پایان نرسیده است. خوب است که حالا این برنامه را با دیگردوستان در دیگرمؤسسات و دانشگاهها نیز به اشتراک بگذاریم تا به برنامهای واقعبینانه و البته نوگرایانه برسیم.
دربارۀ موضوع نوسازی منابع موجود برای آفبک که طرح شد، شخصا با این کار بسیار موافقم؛ به خصوص بحثهای نظری بهروز و نقادانه نسبت به روشهای مختلف زیرعنوان فبک و فباک یا هر عنوان دیگر. برخی دوستان ما به خصوص در پژوهشگاه به سبب ماهیت پژوهشگاه در این راه بیش از بقیه کوشیدهاند. در دانشگاهها عمدۀ این فعالیتها به صورت پایاننامه، رساله و مقالۀ علمی است ولی وجود منابع تازهتر یک ضرورت است. در فروردین 1403 کتاب «پاسخها را باد میبرد» به مدیریت آقای دکتر مرتضی خسرونژاد و با همکاری خانم دکتر آتشی، خانم دکتر فیروزمند، خانم دکتر شکراللهزاده و خود من گفتارهایی در باب مبانی نظری فلسفه با کودکان به صورت ترجمه انتشار یافت که بحثهای متنوعی در خصوص رویکردهای آفبک در آن مطرح شده است. بنابراین با تولید کتابهای مرجع و منبعی از این دست موافقم و حتی فکر میکنم که یکی از کارهای مشترک مؤثر تمام افراد، دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی فعال در این رشته، میتواند تهیۀ تکست بوکها و دست نامه های قوی متشکل از ترجمهها و تألیفاتی با رویکردهای متنوع و مختلف باشد که اختلافنظرها و اشتراکات فکریمان را نیز بازتاب دهد و باب گفتوگوهایی دقیقتر را باز کند. البته با تألیف کتابهای داستانی موافق نیستم چرا که تا به امروز نتایج مناسب و مطلوبی از این عمل ندیدهام.
در خلال گفتوگوها بحثی هم دربارۀ اساس چیستی و ضرورت حضور آفبک در دانشگاه و تعریف آن بهعنوان رشتۀ دانشگاهی مطرح شد. به نظرم پرسش جالب توجهی است، و در مورد بسیاری رشته های دانشگاهی قابل طرح است امّا چیزی که اکنون با آن روبهروایم، وجود آموزش فلسفه به کودکان و نوجوانان بهعنوان یک رشتۀ دانشگاهی است. همه ما معتقدیم ضعفها و کاستیهایی دارد، که کاملاً طبیعی است. حالا رویکرد ما نسبت به این کودکی که چند سال است پا به دانشگاه گذاشته چیست؟ شخصا این رشته را دارای ظرفیت کمکرسانی به تعلیموتربیتمان میبینم چرا که اکثر دانشجوهای ما معلماند یا معلم خواهند شد و هرچند ممکن است به تسهیلگران حرفهای تبدیل نشوند، امّا قطعا پس از تجربه هر میزان رشد و بالندگی در قالب این رشته معلمهای بسیار بهتری خواهند بود. آنها به آموزگارانی تبدیل میشوند که حافظه محوری برایشان اهمیت ندارد و درعوض، مسئلهمحوری و سوژگی دانشآموز نزدشان مهم جلوه میکند. آموزگارانی میشوند که گفتوگو برایشان ارزش است و صدای بچه ها را میشنوند و منشی دموکراتیک در آموزش و تربیت خواهند داشت. همین که دانشگاه بتواند چنین نسلی ولو اندک از معلمها را تربیت کند و آنها به نوبۀ خود چنین روشی را به همکارانشان منتقل کنند کار ارزشمندی است. حتماً از این میان کسانی هم پیگیرانه تر آفبک را دنبال میکنند. همچنین معتقدم آفبک به سبب تاریخچه و ماهیتش، همینطور تازگی نسبیاش میتواند زمینهساز شکلگیری دورههای کارشناسی ارشد دیگری با ماهیت بینارشتهای باشد. بنابراین من ورود این رشته به دانشگاه را به فال نیک میگیرم و منافع آن را بیش از مسائلش میدانم امّا منکر نیاز به رفع فوری برخی از چالش هایش نیز نیستم.
نویسنده گزارش: مرتضی یوسفی، کارشناسی علوم تربیتی